برافتو
از همه رنگ
به وبلاگ من خوش آمدید

طرفدار کدومی؟خودم مسی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نظر و خبر و آدرس nazarvakhabar.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 63
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 75
بازدید ماه : 1583
بازدید کل : 46376
تعداد مطالب : 108
تعداد نظرات : 35
تعداد آنلاین : 1

<

آمار مطالب

کل مطالب : 108
کل نظرات : 35

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 63
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 75
بازدید ماه : 1583
بازدید سال : 3044
بازدید کلی : 46376
برافتو
ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ ﺑﻪ ﻧﯿﺮﻧﮓ ﺯﻣﻮﻧﻪ
ﻧﺪﯾﺪﻡ ﺩﻧﮕﯽ ﭼﯽ ﺩﻧﮓ ﺯﻣﻮﻧﻪ
ﺍﯼ ﺑﯿﻨﻢ ﻫﻢ ﺯﻧﻮ ﺑﯽ ﺳﺎﺯ ﺍﯾﺒﺎﺯﻩ
ﻧﯿﻮﻓﺘﺎ ﮐﺲ ﻣﻨﻪ ﭼﻨﮓ ﺯﻣﻮﻧﻪ
ﺯﻣﻮﻧﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﭼﯿﻨﻮ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﻡ...
ﺯﻫﺸﺖ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺧﻢ ﻫﻢ ﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﺩﯾﻪ ﺟﻮﻥ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺁﺑﯿﻤﻪ ﺯ ﮐﺎﺭﺱ
ﺑﻨﻪ ﭼﻨﺪﻩ ﮔﺮﻩ ﻭﻧﺪﻩ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻡ
تعداد بازدید از این مطلب: 772
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


لینک مستقیم دانلود آپدیت نود 32

دانلود

تعداد بازدید از این مطلب: 1294
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


عبدمحمد للری
 

عبد محمد جوانی بود از اهل کتک ( للر ) که روستائی است در قسمت شمال غربی منتهی الیه خاک بختیاری.درسوارکاری و تیراندازی بی رقیب بود. او را یک جوانمرد تموم عیار میدانستند و کار او گردش در کوه و دشت بود. سوار بر اسب میشد, تفنگی را حمایل میکردو همیشه تازیانه بلندی در دستش بود. همه جا را زیر پا گذاشته بود تا اینکه با " خدابس " دختر زیبا روی ده برخورد کرد و هردو شیفته همدیگر شدند, عبد محمد کسانش را به خواستگاری خدابس میفرستد, اما برادران و خویشاوندان خدابس مخالفت میکنندو میگویند: عبد محمد دزد است و لیاقت خدابس را ندارد,وبه بهانه های مختلف مانع ازدواج میشوند , هیچکدامشان نمیتوانستند از عشق همدیگر بگذرند,  تا اینکهقرار شد خدابس را به دیگری بدهند , خدابس هرچه اصرار کرد فایده ای نداشت و در دیدار پنهانی با عبد محمد جریان را تعریف کرد و قرار شد شب عروسی با یکدیگر فرار کنند. شب عروسی ( طبق رسم عشایر چادری در بیرون از دهکدهبرای عروس و داماد برپامیکنند) هنگامیکه خدابس و شوهرش را به چادر میبرند, خدابس از شوهرش میخواهد که از ده برای او آب بیاورد , وقتی داماد از چادر خارج میشود, خدابس طبق قرارقبلی که با عبد محمد داشت به سراغ او میرود و با اسب سفیدی که در انتظار او بود , هفت شبانه روز راه میروند و از دهات مختلف میگذرند که این اشعار وصف حال آنهاست:

زین ما یون بزنین ورمایون نیله

زین را به مادیان آبی بزنید,

مو بردم خدابس هف شو تیره

من خدابس را هفت شب تیره بردم     

پشتم کوه پیشم کمر دورم تفنگچی

پشت سرم کوه روبرویم کمر و اطرافم تفنگچی

خدابس جون بوت تن پاته ورچی

خدابس بجان پدرت زودتر قدم بگذار جلو.

بعد از هفت شبانه روز راه پیمایی به شوشتر میرسند, مدتی در آنجا میمانند سپس آهنگ ولایت میکنند ( این بازگشت بنا به سفارش همشهریان و هم طایفه هایشان بود : دیگر آبها از آسیاب گذشته و به ده باز گردید که از گناه شما صرف نظر کرده بشرطیکه خسارت داماد اولی را بپردازید) بهرحال میایند تا به قلعه زراس ( درقسمت اندیکا , شمال بختیاری )خان آنجا از قبل برایشان نقشه کشیده بود و بلا فاصله دستگیرشان کرد. عبد محمد مدتی در زندان بود تا اینکه با دادن رشوه توانست یکی از آدمهای خان را بفریبد :

زنجیر ایلخانی نه یه شو بریدم

زنجیر ایلخانی را یک شب بریدم

صدریال و صد نیم ریال رو سی گل خریدم

صد ریال و صد نیم ریال را برای گل خریدم

  اوردنم قله زراس دل کرده خیالت

مرا به قلعه زراس بردند دلم خیالت را کرد

هرچی که خرجت کردم خوشه هلالت

هرچه خرجت کردم خوش حلالت باشد

عبد محمد به للر میرود تا سراغ خدابس را بگیرد, هنگامیکه به کنار رودخانه میرسد , میبیند جسد خدابس را برای شستشو به آنجا آورده اند. دیوانه وار به سرو صورت خود میزند و زاری کنان:

به کتک سیل ایزنم للر دیاره

به کتک نگاه میکنم للر پیداست

لاش اسبید خدابس مین اوو دیاره

بدن سفید خدابس در آب پیداست

عبد ممد للری سیچه نمردی

عبد محمد للری چرا نمردی

چهارشنبه بیست و یکم خت گل بردی       

چهارشنبه بیست و یکم( که شگون ندارد) خودت گل را بردی  

چهارشنبه بیست و یکم سوگل بردم

چهارشنبه بیست و یکم گل سرسبد را بردم

اردونستم ایمیره جون ای سپردم

اگر میدانستم میمیرد خودم جان میدادم

عده ای از ریش سفیدان و آشنایان میایند و عبد محمد را دلداری میدهند که معلوم میشود برادران خدابس او را بوسیله سم از بین برده اند. عبد محمد قسم میخورد که انتقام بگیرد و همین کار را هم میکند , پس از کشتن برادران خدابس و پسر خان که قرار بود با خدابس عروسی کند, به محلی میرود که دیگر هیچکس از او چیزی بدست نمیاورد.

تعداد بازدید از این مطلب: 794
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


هدیه تهرانی وسگهایش /عکس

مجله اینترنتی فرانشر

 شم

تعداد بازدید از این مطلب: 723
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


سلام نظامی مهناز افشار (+عکس)

 

 
مهناز افشار در جشن منتقدان سینمای ایران
 

 
 
 
 

تعداد بازدید از این مطلب: 744
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0



عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود